داريسداريس، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

ِِDaris

تولد

سلام سلام گل پسرم،تولدت مبارك. داريس خان شما روز چهارشنبه هفتم تيرماه سال يك هزار و سيصد و نود و يك شمسي ساعت 11:30 توي بيمارستان خليج فارس خارك با دستاي هنرمند خانم دكترمه سيما كواري و خانم طناز رمضاني پور دنيا اومدي.وزنت 3800 گرم بود قد رشيدت52 سانتي متر بود .از خداجون بخاطر اين هديه دوست داشتنيش هرچقدر تشكر كنيم كمه . هر روز و هر روز بخاطر داشتن سالاري مثل تو ازش ممنونيم. ماماني من دوستت داريم .        ...
26 آبان 1391

رورواك

الهي مامان قربونت بره نمي دوني چقدر من و بابايي منتظريم كه تو بزرگ و بزرگتر بشي . وقتي اولين بار تو رورواك نشستي كلي ذوق كرديم و خوشحال شديم.( چهار ماه و نه روزه) راستي يادم نره كه اين رورواك خوشگل كادوي دايي جواد جون بود. ...
26 آبان 1391

حساسيت

چشم بادومي مامان ، از همون روزهاي اولي كه دنيا اومدي پوست حساس و خشكي داشتي و هميشه قرمز بود . پمادي كه دكترت بهت داد خيلي جواب نمي ده به پيشنهاد خاله مريم جون برات ماسك مخصوصي درست كردم كه وقتي مي ذارم خيلي بهتر مي شه و خيلي هم بامزه مي شي . ...
25 آبان 1391

پياده روي

گل پسرم ، از اون موقع كه با  بابامجيد ازدواج كردم هميشه دوست داشتم يه ني ني داشته باشم ولي حكمت خدا اين بود كه تو رو اينجا (خارك) بهمون هديه داد .ازش خيلي خيلي ممنونم بخاطر تو و بابايي خوب و مهربون . تنها دوست و همراه من توي  اين تنهايي ها تو و بابايي هستين . اين روزها من و تو با هم مي ريم پياده روي و كلي بهمون خوش مي گذره .بيرون كه مياي خيلي خيلي اروم و ساكتي و همه جارو با تعجب نگاه ميكني . و اينم اولين عكسي كه وقتي رسيديم به مقصد ازت گرفتم. ...
25 آبان 1391

40 روزگي

قبل از دنيا اومدن تو مامان جون و نسترن جون اومده بودن پيشمون كه ما تنها نباشيم . 9روز بعد از دنيا اومدنت روز نيمه شعبان بود كه ناف جنابعالي افتاد و مارو كلي خوشحال كردي. بعد از اون بود كه تصميم گرفتيم ما هم با  مامان جون و نسترن برگرديم سبزوار تا تو 40 روزه بشي و بعد بيايم دوباره خارك.( بماند كه تو اين 40 روز چقدر تو بي تابي مي كردي و شبا همش گريه مي كردي و بيدار بودي )  ...
25 آبان 1391

اولين مسافرت

نفس من ، اولين مسافرتي كه باهم رفتيم شمال بود ويلاي عمه فرانك جون و بعدشم با خاله مريم اينا رفتيم بابلسر بعدشم سبزوار و مشهد كلي هم بهمون خوش گذشت.عكسهاشو برات مي ذارم اينجا. اينم عليرضا خان(پسرعمه جون) كه علاقه زيادي به شما داره و هر وقت ما ميايم تهران مياد پيشمون ميمونه و باهات بازي مي كنه اينم عكسي از نسترن خانم و مهرناز جون(دخترخاله ها) كه هميشه مشتاق ديدار جنابعالي هستن. اون خانم كوچولو هم ستاره دوست مهرناز شده بود اونجا (ويلاي بابلسر) و اخريش هم عكسهاي مشهد ...
25 آبان 1391

عكس عكس عكس

سالار من، اين عكسهارو يك روز كه رفته بوديم  پيش ياس كوچولو  خاله طيبه  ازت گرفت  و كل خونشون شلوغ و بهم ريخته شد (برا خاله طيبه بخاطر عكسهاي قشنگت )  يادم نره كه اين لباس خوشگلي كه تنه كادوي نسترن اما مامانيش برات دوخته و واسه تولدت فرستاده اينم يه عكس ديگه از گل پسرم . (ننه قربونه اون قيافت برم من. عاشقتم) اين عكس رو وقتي اولين بار با بابامجيد و  خاله طيبه و ياس و عموجواد رفتيم كناردريا (خارك) خاله طيبه هنرمند ازت گرفت.    ...
25 آبان 1391

ختنه

الهي من قربون اون طلاي كوچولوت برم . با اينكه بابايي خيلي مخالف اين كار(ختنه) بود ولي  دكترت مي گفت هر چه زودتر انجام بديم براي خودت راحتتره . چون بابايي دوست نداشت منم با باباجون و خاله مريم رفتيم پيش دكتر سعادتمند تو فقط 28روزت بود. مامان  بميره و دردتو نبينه. ...
14 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ِِDaris می باشد